سفارش تبلیغ
صبا ویژن



تیر 1389 - هشت سال دفاع مقدس
درباره نویسنده
تیر 1389 - هشت سال دفاع مقدس
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
تیر 1389


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
تیر 1389 - هشت سال دفاع مقدس

آمار بازدید
بازدید کل :94188
بازدید امروز : 2
 RSS 

   

 

کاش کمی شرمنده می شدیم


کاش کمی شرمنده می شدیم

سلام برادر شهیدم! نامت چه بود؟ یادم رفته است.
سلام مرا هم به حضرت روح‌الله برسان!
برادر شهید من، خدا هنوز زنده است؟
نکند تو دیگر برادر من نباشی؟
برادر! امروز دیگر بر سر خواهرم چادری نیست تا که از خون سرخ تو سیاه تر باشد!
برادر راستی، کربلا که اسطوره نبود، بود؟
سیدالشهدا را می‌شناسی؟ من مایکل جکسون را می‌شناسم، و هاکلبری فین را! تو چطور؟ بیل گیتس را می‌شناسی؟
در این دوره زمانه، حرف از بازنگری در دین خدا زده میشود، برای خدا هم نسخه می‌پیچند!
برادر! خدا آیا حواسش نبود چه میگوید؟
اینجا گرگ و میش است! البت نه به خاطر اینکه خورشید هنوز سایه¬ی گرمش را بر سرمان نگسترانیده است، بل به خاطر شبیه بودن ذاتی گرگ ها و میش ها! هم گرگ ها لباس میش پوشیده‌اند و هم میش ها تابلوی من گرگ هستم بر گردنشان آویخته!
برادر شهید من، فانوس داری؟ برای خودت نگه دار. من این وضع را دوست دارم.
تو را هم دوست دارم.
نکند از قاب عکس بیرون بیایی!
برادر شهیدم! بسیار دوستت میدارم اما از من مخواه. مخواه که مانند تو بیاندیشم و در اندیشه شهادت باشم. برادر اینجا آزادی اندیشه است!
راستی در ملک خدا هم آزادی هست؟ نیست؟ خب پس نمیفهمی چه میگویم، این آزادی که میگویم خیلی چیز خفنی ست! گرگ و میش میکند همه جا را، حتی بهشت را! برادر شهیدم! راستی نامت چه بود؟ یادم رفته است .........

منبع :
سبکبالان
تبیان



نویسنده » احسان بخش » ساعت 11:17 صبح روز چهارشنبه 89 تیر 16

اضطراب در یادگاران جنگ

 
اضطراب در یادگاران جنگ

جنگ با همه نعمت های خدایی اش، جنگ هشت ساله ی ما، که یک دفاع جانانه علیه خود پرستی های ظالمانی چون آمریکا و اسرائیل و گروهک های سر سپرده اش در داخل و خارج بود.
خارج از تآمین های ادبی اش که کمتر به آن پرداخته شده « اضطراب ناشی از جنگ است » چیزی که من و بیشتر همرزمان زخمی ام با آن درگیر هستیم؟
بی خوابی، ترس مجهول و ناشناخته، هنگام خواب، افسردگی، بغض، اندوه، غم و دلتنگی و فراق، پرخاشگری، دلشوره و دلواپسی، در اول صبح که از خواب بلند می شوی، انگار وسط معرکه جنگ قرار داری و پشت خاکریزی و صدای شنی های تانک، و فریاد بچه ها، عراقی ها... عراقی ها، شیمیائی،! شیمیائی زدن..!
همهمه ای در جان و روانت! باز صدای غرش تانک و فریاد پاتک و ضجه و ناله و صدای الله اکبر و یا زهرا(س) و جیغ رزمنده ای از شانه خاکریز و تانک ... تانک تانک، غرش کاتیوشا، خمپاره و کالیبر و تک تیر انداز های عراقی، وسط غبار ناشی از شنی های تانک، باز فریاد پاتک و فرار...تک و پاتک...
این ها رو هر صبح که از خواب بیدار می شوی در روح و دل و جانت می شنوی، یه دلشوره و دلواپسی و...
کم کم با باز شدن آفتاب شکفتنت، هم آغاز می شود. تازه می فهمی جنگ سال هاست که پایان گرفته اما تو انگار همین چند لحظه پیش خمپاره خورده ای و یه گلوله وسط سینه ات را شکافته، از درون می سوزی و روح ات را ذوب می کند.
یکی از بزرگترین مشکلات بچه های زخمی جنگ، خون های آلوده ای بود که در ابتدای جنگ به آن ها تزریق شد .
انگار همه جای بدنت را مین کار گذاشته اند دم به دم منفجر می شود. تو حالا خودت که بچه جنگی، میدان مین نا منظمی! به هر گوشه دلت که فکر کنی یه والمری منفجر می شود! یه جنگ نامنظم در عالم درونی ات. که هیچگاه نمی توانی ......... باید از صبور ترین ها باشی.....
یکی از بزرگترین مشکلات بچه های زخمی جنگ، خون های آلوده ای بود که در ابتدای جنگ در میان آن هول و ولا، نمونه اش در عملیات بیت المقدس، بزرگ ترین عملیات تاریخ جنگ ، حجم زخمی های جنگ زیاد، مجروح ها نیاز به خون داشتند. در میان آن همهمه و هول و ولا رادیو اعلام می کرد، بلند گوها توی شهر که مجروحین خون گرم نیاز دارند.
ادامه مطلب...

نویسنده » احسان بخش » ساعت 11:15 صبح روز چهارشنبه 89 تیر 16

سلام بر شهیدانی که صدای استنصار و یاری امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف خود را با گوش جان شنیدند و با گامهای سبز خود وارد خیمة انتظار شدند. شهدایی که عاشق امام زمان خودشان شدند و این عشق، بهانهای شد برای پرواز آنان.
اگر نگاهمان را نذر آسمان آفتابی جنوب کنیم، نجوای عاشقانة آنها هنوز به گوش میرسد.
اگر دلمان را میهمان ساحل اروند کنیم، میتوانیم ببینیم که اشک عاشقی آنان بر دامان اروند میچکد و با اتصال به دریا، دریا دل میشوند، به گونهای که هرگز کوزة دنیا جایگاه مناسبی برای اقیانوس بیکرانشان نبود.
با دقت در آثار مکتوب شهدا، مخصوصاً وصیتنامة آنان، خواهیم فهمید که چقدر عاشقانه دست به قلم شدهاند و قصة عاشقی خود با امام زمانشان را برای دیگر منتظران نوشتهاند. وصیتنامههایی که سرشار از مطالب پرمحتوا هستند. به همین سبب بزرگان ما همواره سفارش میکردهاند و میکنند که به آنها توجه کنیم و در آنها تدبر کنیم. امام راحل رحمت الله علیه در این زمینه میفرماید: «پنجاه سال عبادت کردید، قبول باشد، یک روز هم یکی از این وصیتنامهها را بگیرید و مطالعه کنید».

در اینجا به بخشی از آخرین سفارشتان آنان توجه میکنیم؛

شهید محمد رضا رحمتی

انتظار امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف جزء عبادات است. صلوات بر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف انسان را آرامش میدهد. بر شما باد دعا به جان آن یار سفر کرده.

شهید مهدی حقیقی

ما باید آنقدر خون بدهیم تا اسلام عزیز با ظهور مهدی عزیز عجل الله تعالی فرجه الشریف پیروز شود و عدل الهی در سایة توحید برقرار شود.

ادامه مطلب...


نویسنده » احسان بخش » ساعت 11:13 صبح روز چهارشنبه 89 تیر 16